سارینا هدیه آسمانی

قصه عشق

  سارینای قشنگم : می خواهم برای اولین با ر برایت قصه عشق را بنگارم ولی قبل از شروع بایستی ابتدا از مدیریت نی نی وبلاگ تشکر کنیم که امکان این کار را برایمان فراهم نمود. عشقم وقتی که برای اولین بار در غربت فهمیدم که باردار شده ام موجی از شادی و ترس دریای آرام دلم را به ناگاه متلاطم نمود شاد به خاطر وجود نازنینی که در بطنم بود و ترس از غربت و تنهایی که خدا چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ البته حمید بابایی همیشه و در همه مراحل کنارم بود ولی من در آن لحظات در جستجوی آغوش گرم مادرم بود چون او بود که تجربه این کار را داشت و می توانست در آن شرایط آرامم کند ولی متاسفانه نبود بهر حال اول خدا و بعد حمید بابایی خیلی کمکم کردند تا اینکه این ماه...
8 بهمن 1389

درباره ی سارینا جون

  دختر نازنینم؛ دیگه داری کم کم بزرگ میشی و برای خودت یک پارچه خانم شدی. کم کم داری مثلا خجالت کشیدن را یاد می گیری  و وقتی که خونمون مهمون میاد یا  ما جایی مهمونی میریم اولش میری بغل یکی می شینی و بعد دستهاتو جلوی صورتت می گیری و از لای انگشتهات به همه نگاه می کنی بعد که کم کم خجالتت ریخت حالا همینطوری آرام می شینی ولی همینکه یکی بهت نگاه می کنه سریع دستهات رو جلوی صورتت می بری اینقدر جالب اینکارها رو انجام میدی که همه از خنده ریسه میرن ولی بعد از مدتی دیگه به قول معروف مجلس رو می ترکونی و دیگه از دختر خجالتی خبری نیست و با همه دوست میشی. از رقصیدنت که هر چی بگم کم گفتم فقط کافیه که صدای یک آهنگ رو بشنوی د...
7 بهمن 1389

دلنوشته های دلنشین

  من خواستم اما نشد؛ تو بخواه ؛ شاید این بار خدا سرش خلوت بود و شنید.   من به آمار زمین مشکوکم ، اکه این شهر پر از آدمهاست                               پس چرا اینهمه آدم تنهاست ...
7 بهمن 1389

ماه من ، غصه چرا؟!

    ماه من ، غصه چرا ؟!     آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز   مثل آن روز نخست   گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !   یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان   نه شکست و نه گرفت !   بلکه از عاطفه لبریز شد و   نفسی از سر امید کشید   ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید   زیر پاهامان ریخت ،   تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست !   ماه من غصه چرا !؟!&n...
7 بهمن 1389

یک گله کوچولوی کوچولو از سارینا جون

  آخ دخترم نمی دونی که مامان چقدر دلش برای یک خواب درست و حسابی لک زده ؛ ای کاش می شد که من یک هفته فقط بخوابم  ای کاش ............ ای چه کنیم به قول شاعر " آرزو بر جوانان عیب نیست "  میدونی سارینا جون تو از همون بدو تولد خیلی کم خواب هستی یعنی باعث تعجب همه میشی نمی دونم چرا اینقدر کم می خوابی وقتی هم که بالاخره افتخار می دید و میخوابید خیلی زود زود برای شیر خوردن پا میشی . به هر حال جونم واست بگه که مامانی حسرت یک خواب راحت به دلش مونده از دست توی ناقلا. گفتم این رو هم برات بنویسم تا یک وقتی غمباد نگیرم ! نه عزیزم یک وقتی به دل نگیری ها از قدیم گفتن " هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد &...
7 بهمن 1389